جدول جو
جدول جو

معنی میش تک - جستجوی لغت در جدول جو

میش تک
آن که با اکراه غذا خورد بد غذا
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیش ترک
تصویر پیش ترک
کمی جلوتر، کمی پیش تر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیش تر
تصویر پیش تر
جلوتر، نزدیک تر، پیش از این، گذشته، سابق
فرهنگ فارسی عمید
(یَ / یِ تَ)
به یک روش دویدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مِ فِ)
نوعی از بید (بیدمشک) است که در آمل آن را مشی فک میخوانند. (جنگل شناسی کریم ساعی ج 1 ص 194). رجوع به مشک فیک شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
نوعی آلت موسیقی. (از ریدک خوش آرزو، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به آهنگ شود، در تداول مشتوک را نیز گویند. و رجوع به مشتوک شود
لغت نامه دهخدا
(مُ شَرْ رِ)
دهی از دهستان نمداد است که در بخش کهنوج شهرستان جیرفت واقع است و 120 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان برادوست بخش صومای شهرستان ارومیه واقع در 20هزارگزی جنوب خاوری هشتیان با 111 تن سکنه، آب آن از چشمه و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ)
معلم جهودان. (ناظم الاطباء) (صحاح الفرس) (لغت فرس اسدی) (از فرهنگ اوبهی) (از برهان) (از آنندراج) (از انجمن آرا) :
چونین بتی که صفت کردم
سرمست پیش میشته بنشسته.
عمارۀ مروزی (از لغت فرس اسدی).
این کلمه در لغتنامۀ اسدی (چ اقبال ص 421) میشنه آمده است. رجوع به میشته و مشنا شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بیش تر
تصویر بیش تر
((تَ))
افزون تر، زیادتر
فرهنگ فارسی معین
نوعی ساز بادی، کود یا خاکی که با دست، پای صیفی جات مانند کدو، خیار و سیب زمینی
فرهنگ گویش مازندرانی
تار مو
فرهنگ گویش مازندرانی
موی دم اسب که برای دام پرندگان استفاده شود
فرهنگ گویش مازندرانی
آویشن کوهی
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی در نزدیکی لرگان نوشهر، پرتگاه
فرهنگ گویش مازندرانی
هوای ابری
فرهنگ گویش مازندرانی
پیش تر جلوتر
فرهنگ گویش مازندرانی
از پرندگان آبزی که نوکی میخ مانند دارد
فرهنگ گویش مازندرانی
تله موش
فرهنگ گویش مازندرانی
بید جنگلی
فرهنگ گویش مازندرانی
آنکه غذا را با تعلل و اندک اندک خورد
فرهنگ گویش مازندرانی
پیش تر، جلوتر، جلوتر
فرهنگ گویش مازندرانی
پیش ترها، کمی جلوتر
فرهنگ گویش مازندرانی
مشت
فرهنگ گویش مازندرانی
به طور ماندگار، تا دیر وقت
دیکشنری اردو به فارسی